جدول جو
جدول جو

معنی چهره درهم کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چهره درهم کشیدن
(شِ کَ تَ)
چین و شکن بر چهره آوردن. روی درهم کشیدن. گره بر جبین افکندن بسبب ناملایمی وادراک رنجی یا کردار و گفتار ناموافقی:
من نه آن رندم که چون بر دوش بار غم کشم
دیده را بر هم فشارم چهره را در هم کشم.
باقر کاشی (از مجموعۀ مترادفات).
رجوع به اخم کردن و ابرو درهم کشیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
خدش الوجوه
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
Frown, Grimace
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
froncer, grimace, grimacer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
хмуриться , гримаса , гримасничать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
भौंहें सिकोड़ना , शिकन , चेहरा बिगाड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
چہرہ چڑھانا , چہرہ درہم کشیدن , چہرہ بنا دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
ভ্রু কুঁচকানো , চেহারা বিকৃত , গাল ছেড়ে দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
kununa, uso mbaya, kunyoosha uso
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
kaşlarını çatmak, surat bozukluğu, surat asmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
찡그리다 , 찡그림
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
眉をひそめる , 歪顔 , 顔をしかめる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
לקמט , קֶמַט פָּנִים , לעשות פרצוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
ขมวดคิ้ว , หน้าย่น , ทำหน้าตึง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
mengerutkan dahi, grimace, membuat wajah cemberut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
die Stirn runzeln, Grimasse, verziehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
fruncir el ceño, mueca, hacer una mueca
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
aggrottare le sopracciglia, smorfia, fare una smorfia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
franzir a testa, careta, fazer careta
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
皱眉 , 鬼脸 , 做鬼脸
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
marszczyć brwi, grymas, grymasić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
хмуритися , гримаса , кривитися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چهره در هم کشیدن
تصویر چهره در هم کشیدن
fronsen, grimasse, grimassen trekken
دیکشنری فارسی به هلندی